حکایت مورچه اشک ریزان....چرا اشک ریزان؟؟؟؟

1731 بازدید
ویبین
حکایت مورچه اشک ریزان....چرا اشک ریزان؟؟؟؟ یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. در یک ده کوچک پیرزنی زندگی می کرد که نان های خوشمزه ای می پخت چه نان های خوش مزه ای! وقتی بوی نانهای خاله پیرزن در هوا میپیچید، همه، از پدربزر گها و مادربزرگها و پدرها و مادرها گرفته تا بچّه ها، از کلاغها، گنجشکها و جوجه ها گرفته تا مورچه ها، خوش حال میشدند؛ چقدر خوشحال! بخوان و بیندیش خانم روز بهانی

ویدیوهای مشابه

دوست داری چندتا تمرین حل کنی؟

نمونه سوالات فارسی دوم

نظرات کاربران

کد امنیتی